نمونه اي از تجربيات مصرف كننده ايراني
دو كيسه شير را كه از دست فروشنده مي خرم مي گويد 1800 تومان . گران شده ؟ بله لبنيات كلا گران شده . به خانه كه مي رسم وقتي كيسه را از پلاستيك خارج مي كنم تا درون يخچال جاي دهم نور لامپ به جاي هديه روشنايي همچون تيري در قلب من نشسته و ديگ عصبانيتم را به حد انفجار نزديك مي كند.
بله نصف كيسه هاي شير خالي از شير و در عوض پر از هواست. تصميم به آزمايش تجربي مي گيرم. 3 ليوان بيشتر پر نمي كند و اين در حالي است كه يادم مي آيد دو سال پيش وقتي ميهماني بودم ، مادرم با آن 6 ليوان را پر مي كرد.
مسئله
حكايت توليد ملي و ايراني نه در همه موارد بلكه در اكثريت قريب به اتفاق ، داستاني نزديك به اين حكايت را يدك مي كشد. حكايتي كه در آن توليد كننده در پي فريب خريدار است و خريدار چاره اي جز خريد ندارد و هنگامي كه مفري براي عدم خريد بيابد قطعا از كالاي خارجي با آغوش باز استقبال مي كند تا از شر چنين توهين و فريبي خلاصي يابد. متاسفانه نگرش توليد كنندگان ملي و ايراني در فروش كالاها همچنان در نگرش و فلسفه فروش جاي مانده و براي همين منطبق با اين فلسفه هدف خود را بالا بردن فروش مي دانند و اگر بتوانند اينكار را با فريب مشتري نيز انجام مي دهند. در اين نگرش بر خلاف نگرش بازاريابي آنچه مطرح نيست رفع نياز مشتريان بوده و تمركز تنها بر جيبهايي پر شده از اسكناس است. چنين روش و نگرشي در دراز مدت چنان حس تحقير در مشتري را برانگيخته كه مشتري در اولين فرصت كالا خود را عوض مي كند.چنين مشكلي آنجا نمود بيشتري مي يابد كه در بسياري از موارد مانند مواد غذايي ، كالاهاي مصرفي عادي ، خودرو و غيره مشتريان ايراني در انحصار خريد كالاهاي ايراني بوده و براي همين تن به چنين تحقيرهايي داده وروز به روز نيز در ضمير خود با حجم انباشته اي از اين رفتارها روبرو مي شوند و روزي كه كالايي خارجي مشاهده كننده با نفرت تمام خود را از اسارت كالاهاي ايراني رهانيده و با احساس فراغ بال و آزادي كالاي خارجي را پذيرا مي شوند.
وقتي راه حل در فرهنگسازي مردمي نيست
در چنين شرايطي كه توليد كننده ايراني كاسب كارانه در پي فريب و استثمار مصرف كننده ايراني است سوال مطرحي كه شكل مي گيرد اين است كه آيا فرهنگ سازي مردم مي تواند راهگشا باشد؟آيا مي توان با تحريك عرق ملي و يا مذهبي مردم را به خريد كالاي ايراني واداشت؟آيا حس ملي و مذهبي مي تواند بر نفرت ايجاد شده در ساليان غلبه كند؟آيا مي تواند جلوي احساس نياز شديد به آزادي و واكنش طبيعي فرد به احساس فريب خوردگي را بگيرد؟ تناقض در اين دو حيطه آنقدر آشكار است كه مي توان گفت چنين تحريكات ملي و مذهبي طوق شكست را از پيش بر گردن خود خواهند كشيد. اگر هم عده اي از مردم با اين تحريكات به غليان كشيده شوند با ادامه رفتار و نگرش فريب گونه و فرصت طلبانه توليد كننده ايراني قطعا به عقب كشيده خواهند شد. مطمئنا در چنين شرايطي توليد كننده بي اخلاق ايراني شرايط پيش آمده را تنها به عنوان طعمه اي لذيذ و احتمالا زود گذر ديده و در گردنه بازار براي شكار آن به كمين خواهد نشست. چنين واكنش محتملي در برابر آن احساسات به هيجان درآمده قطعا اثري بسيار تخريبي بر ذهن مصرف كنندگان بر جاي خواهد گذاشت.
وقتي راه حل در حمايت دولتي هم نيست
هميشه وقتي صحبت حمايت از كالاي ايراني مي شود ديدگاه سنت شده ايراني به سمت دولت چرخيده و انتظار اول از دولت مي رود كه ازكيان ايران و ايراني به دفاع برخيزد.واضح و مبرهن است كه اين انتظار نيز بيهوده و بي حاصل است. توليد كننده بي اخلاق و بي علم ايراني قطعا از اين فرصت نيز سو استفاده خواهد كرد. در اين حالت انحصارهاي ايجاد شده كه به اسم حمايت از كالاي داخل از سوي دولت و مجلس به هيجان در آمده ايجاد مي شود باز براي توليد كننده همچون كمين گاهي بيش نيست. در اين حالت نيز توليد كننده موضوع را فرصتي براي چهار نعل تاختن قلمداد كرده و جز اين نيز نمي تواند در سر داشته باشد چون نه علمي براي بهبود دارد و نه اخلاقي براي سو استفاده نكردن و به ناچار اين فرصت را كه به درستي كوتاه مدت مي داند بايد بر خر مراد بنشاند.
چاره چيست؟
همانطور كه ديده مي شود در بسياري از موارد توليد كننده ايراني به دليل عدم توانايي در توليد مناسب به فريب روي آورده و از حمايتهاي مردمي و دولتي نيز سو استفاده مي كند چرا كه ابزار ديگري براي پيشرفت نمي شناسد. دليل اين امر در نگرش غلط توليد كننده به بازار و همچنين عدم علم جهت بهبود محصول خود نهفته است.
الف ) اگر توليد كننده بداند حمايت بي دليلي از او نمي شود و از طرفي بداند چاره راه سود آوري در چيست قطعا به سمت آن روانه خواهد شد. براي همين مي بايست علم بهبود محصول را به او آموخت.توليد كننده ايراني در بسياري از موارد از بديهي ترين امور توليد و بهبود و فروش كالا بي اطلاع است و حتي نمي داند كه نمي داند و براي همين در جهل مركب تا ابد باقي خواهد ماند.پس بهترين خدمت از توليد ملي نه حمايت بي دليل و بي خاصيت از آن بلكه در علم آموزي به توليد كنندگان است.
ب ) اگر توليد كننده نگرش خود به بازار را از نگرش سنتي و بي اخلاق فروش به سمت نگرش نياز محور بازاريابي و نياز بلند مدت بازاريابي اجتماعي تغيير دهد خواهد دانست كه فريب مشتري دردي را از او دوا نكرده و در دراز مدت موجب خروج او از بازار خواهد شد.در اين حالت است كه ضرورت فرهنگ سازي در توليد كنندگان بيش از فرهنگ سازي براي مردم احساس مي شود.اي كاش به جاي تمركز بر دولت و مردم براي حمايت بي چون و چرا از برخي توليد كنندگان بي علم و اخلاق ، بر فرهنگ سازي و اطلاع رساني به توليد كنندگان تمركز كنيم. زيرا رفتار اين دسته از توليد كنندگان موجب سوزانيده شدن تر و خشك توليد كنندگان ايراني شده و در دراز مدت نام ايراني بر كالا را به عنوان يك قلم بدهي و ضعف در آورده اند.
نتيجه : رفتار خيانت گونه حق طبيعي مصرف كننده ايراني
همانطور كه بيان شد مشكل توليد ملي از دو سرچشمه بي اخلاقي و بي علمي توليد كنندگان رنج مي برد.براي رفع اين موضوع مي بايست به جاي تمركز بر فرهنگ سازي مردمي و مشتريان به فرهنگ سازي در علت اصلي ماجرا يعني توليد كنندگان پرداخت. فرهنگ سازي مردمي به وسيله شعارهاي ملي و مذهبي تنها در مواردي كاربرد دارد كه توليد كننده اي با اخلاق و علم كالايي توليد كرده و مصرف كننده ايراني براي فخر فروشي كالاي خارجي را با آن جايگزين مي كند. اگر توليد كننده ايراني واجد دو مشكل گفته شده باشد و از طرفي آن را چاره نكند مي بايست همچون حكومتهاي ستمكاري چون صدام و حكومت ساسانيان با مردمي روبرو باشد كه خيانت گونه اما به حق به استقبال خارجي و اجنبي مي شتابند و خوشحالند از اينكه يك هموطن به نابودي مي رود چرا كه از دست ظلم او به ستوه آمده اند. در اين وضعيت حق تنها با مردم و مشتريان مظلوم است.
منبع:الف